تاریخ انتشار: 30 خرداد 93 | بازدید: 5510 مرتبه | دیدگاه:

بهترین هدیه

فرن دریسچر، بازیگر و تهیه کنندۀ فیلم و سریال سرشناس آمریکایی متولد سال 1957، با بازی در بسیاری از مجموعه ها و سریال ها یکی از شناخته شده ترین چهره های تلویزیون در آمریکاست. سریال "نانی"، یکی از موفق ترین کارهای اوست که بابتش نامزد جوایز امی و گولدن گلوپ نیز شده است. اما بعد از خبرابتلای سرطان او شهرتش چند برابر گردید. در سال 2000 بعد از دو سال مراجعه پیاپی به هشت پزشک و تشخیص های اشتباه، او متوجه شد که به سرطان رحم مرحله 1 مبتلا شده است.  

فرن بعد از خارج کردن رحم و بهبودی، در سال 2002  تجربیات دوران بیماری اش را در کتابی به نام "مشارکت عمومی در سرطان " گردهم آورد. هدف او از انتشار این کتاب، ارتقای آگاهی مردان و زنان در مورد توجه به علائم هشدار دهنده سرطان و توانمندسازی خود برای مقابله و درمان آن بود. اما این انتهای فعالیت های فرن در حوزه ارتقای آگاهی درباره سرطان نبود. پس از آن او مؤسسه غیر انتفاعی "جنبش سرطان اشمانسر" را به منظور افزایش سطح آگاهی عمومی برای تشخیص زودهنگام سرطان پایه گذاری کرد.

بهتر است داستان فرن را از زبان خودش بشنویم:
من بهبود یافته از سرطان رحم هستم، سرطان من به مدت دو سال، به اشتباه به عنوان علائم قبل از یائسگی تشخیص داده می‌شد. شاید یکی از دلایلی که منجر به این تشخیص اشتباه می شد  شرایط و شیوۀ زندگی من بود. بر خلاف شواهد تجربی و علمی که پزشکان برای یک بیمار مبتلا به سرطان رحم تا آن زمان دریافته بودند،  من بسیار جوان و لاغر بودم و تغذیه سالمی داشتم. بنابراین پزشکان ابتلای من به این بیماری را بسیار بعید می دانستند. در آن زمان، از اینکه می شنیدم برای ابتلا به چنین سرطانی بسیار جوان هستم خوشحال بودم. امّا سرانجام پس از آزمایشات دقیق تر بزرگترین ترس من به واقعیت پیوست...

روی تختم دراز کشیده بودم و داشتم تلویزیون تماشا می کردم. تلفنم زنگ خورد. زمانی که پزشکم به من گفت مبتلا به سرطان شده ام پاهایم سست شد. روی دو زانو نشستم و گریستم. فکرهای منفی بسیاری از ذهنم گذشت. با خودم گفتم در حال مرگم. در آن تماس تلفنی دکتر به من گفت که تنها راه درمانم خارج کردن رحم از بدنم است. این کار برای هر زنی بسیار سخت است. اما برای زنانی که فرزندی ندارند، می تواند بسیار دردناک تر باشد. من فرزندی نداشتم و این کابوسی وحشتناک بود. من سرطان داشتم. این واقعیت را بعد از مراجعه به هشت پزشک فهمیده بودم.

اما با گذشت زمان دریافتم که باید بیماری ام را قبول کنم و با دید منفی به آن نگاه نکنم. شما می توانید برای مدتی ساکت باشید. حتی برای مدتی خشمگین شوید. و شاید با خودتان بگویید "چرا من؟!". اما بالاخره می فهمید شما خود ناجی خودتان هستید. من رفتم تا چیزی را که باید یاد می گرفتم، یاد بگیرم. به خودم آمدم. با پزشکم همراه شدم. سؤال هایم را از او پرسیدم. به خودم کمک کردم و بالاخره بهبود یافتم. من تصمیم گرفته بودم هر لحظه را زندگی کنم.

پس از آن شروع به نوشتن کتابی کردم. احساس کردم اگر تجارب خود و علائمی که منجر به تشخیص دیرهنگام بیماری من شد را در اختیار دیگران نگذارم، نه تنها به خودم، بلکه به جامعه پزشکی نیز خیانت کرده ام. در سال 2002 کتابم را منتشر کردم تا اتفاقی که برای من افتاد برای دیگران نیفتد. این کتاب شروع راه جدیدی در زندگی ام بود. مأموریت جدیدم در زندگی را با پایه-گذاری مؤسسه "جنبش مشارکت عمومی در سرطان" با هدف ارتقای کیفیت بهداشت و درمان زنان ادامه دادم. تا از این به بعد به جای اینکه زنی را بیمار بنامیم، او را در حال درمان به حساب آوریم و الویت های جامعه را به جای جستجو برای درمان سرطان، به پیشگیری و تشخیص زود هنگام سرطان در اولین مرحله اش تغییر دهیم.

من مشهور بودم. بعد از آن سرطان گرفتم. اما پس از آن زندگی می کنم تا درباره آن صحبت کنم. باید آن را با زیبایی، شجاعت و قدرت هر چه تمامتر بازی کنید. در حال حاضر خوب هستم. احساس بسیار خوبی دارم. اگر بخواهید سنم را بپرسید می گویم من 13 سال است که متولد شده ام و زندگی می کنم. من نمی خواستم سرطان بگیرم. برای کسی هم آن را نمی خواهم. اما سرطان بهترین اتفاق زندگی من بود. گاهی اوقات بهترین و با ارزشترین هدیه ها، در زشت ترین و بدترین شکل ممکن هدیه می شوند.

امروز با تلاش های فرن و همکارانش به دلیل تشخیص زودهنگام و ارتقای کیفیت خدمات و درمان آمار بهبود یافته های از سرطان با افزایش چشمگیری رو به رشد است.


فرنوش جهرمی رجبی
بهترین هدیه